آرامآرام، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

سفر به دنیای آرام

تدارک برای تولد

جمعه تولد ویاناست قسمتی از کار به دوش بچه هاست، البته قسمت خرابکاریش رو عرض کردم، این پاتریکِ بیچاره قرار بود ماکت بشه،..... خوب به نظر من که خیلی شبیه خودش شد، به نظر شما چطور؟! ...
8 بهمن 1391

وقتی آرام فرشته می شود!!!

آرام رفته توی صندوق عقب ماشین نشسته و می گه؛ دیدی مامان منم فرشته شدم! بهش می گم مگه فرشته ها می رن تو صندوق عقب می شینن؟ می گه خوب....( یه کم فکر می کنه) بله اونها شبها می رن تو صندوق عقب می خوابن که کسی نبیندشون!!! بهش می گم خوب چرا جای دیگه نمی رن بخوابن مثلا" بالای درخت؟ آرام با حسرتِ تمام می گه آخه اونها کوچولو هستن مثلِ من! ( یه کم فکر می کنه و می گه ) کاش من بزرگتر بودم می تونستم برم بالای درخت، خوب می دونی ( آب دهنش رو قورت می ده) فرشته های بزرگتر بالای درخت می خوابن ...
8 بهمن 1391

وقتی بابا شدم...

بابا مهدی روی کتابهاش خیلی حساسِ، از کتابهاش خوب مراقبت می کنه و دست زدن به کتابهای بابا برای آرام ممنوعه. امروز آرام یکی از کتابهای جدیدِ بابا رو برداشته بود و داشت ورق می زد، بهش گفتم آرام می دونی که اجازه نداری به کتابای بابا دست بزنی - مامان یه لحظه... من- آرام سریع اون کتاب رو بزار سر جاش آرام- می خوام ببینم توش چی نوشته من- وقتی بزرگتر شدی می تونی این کارو بکنی آرام_ مامان وقتی بابا شدم می تونم؟! من- ...
3 بهمن 1391